معرفی رمان ابرام خان
ابرام خان دهمین اثر لیلا عبدی است که شرح یک ماجرای واقعی اتفاق افتاده در بین سالهای 1317 تا پانزده سال بعدش را در قالب داستانی عاشقانه بیان میکند. این داستان در سال 1397 و در یک نوبت توسط انتشارات آداش به چاپ رسید و توانست به محبوبیت زیادی در حوزه داستانی پیدا کند.
استقبال بینظیر از این کتاب سبب شده تا نسخه صوتی این کتاب نیز توسط انتشارات رادیو گوشه تولید شود. داستانی که مو به موی آن از روی واقعیات رخ داده بیان شده است. ابرام خان فرزند یکی از خانهای ثروتمند کوشک است که بعد از مرگ پدر و مادرش با بیمهری تمام از سوی خواهر و برادرهای ناتنیاش مواجه میشود و وصیت پدرش کار را برای وی دشوارتر میکند.
ابرام خان باید زنی را به همسری اختیار کند تا به ارثیهاش برسد. به دانشکده افسری میپیوندد و یک افسر سواره نظام در دوران رضا خان میشود. این داستان به ابرام خان، اطرافیان وی و دوراهی عشقی که درگیرش میشود در جریان است.
درباره رمان ابرام خان
رمان حاضر داستانی عاشقانه، اجتماعی و رئالیست است که بستر زمانی آن مربوط به اوایل سال 1300 است. شخصیت اصلی داستان «ابرام خان» تنها امید و چشم و چراغ پدرش «کریم خان» است. کریم خان برای سامان دادن به امورات تنها به پسرش دلخوش کرده است.
اما ابرام خان تمایل دارد به نظام برود. در همین حین، کریم خان از دنیا میرود و طبق وصیت اش برای تقسیم ارث و میراث، ابرام خان باید ازدواج کند تا به او ارث تعلق بگیرد. پسر بدون هیچ برنامه ای دختر کوچک خدمتکار خان را به همسری برمی گزیند تا صاحب ثروتی کلان شود و زندگی خود را دگرکون کند، اما…
خلاصهای از رمان ابرام خان
در این رمان «كريم خان»، چشم اميدش براي رونق اموراتش به پسر شيرمردش «ابرام خان» است؛ در حالي كه پسر برخلاف عقيده پدر عازم رفتن به نظام براي نظميهچي شدن است. در اين لحظات كريم خان ميميرد و طبق وصيتاش براي تقسيم ميراث باقيمانده، پسرش بايد اول ازدواج كند و بعد ارث خود را تحويل بگيرد.
امينِ اين كار «نعمتالله خان» ميشود؛ كسي كه چشم ديدن ابرام خان را ندارد. به همين دليل پسر جوان بدون برنامه قبلي دختر كوچك خدمتكار خان را به عنوان همسر انتخاب ميكند تا زندگي خود و اطرافيانش را با رخدادهاي تازهاي مواجه كند … وقايع اين داستان در سال 1300 شمسی رخ ميدهد.
بخشی از رمان ابرام خان
در رمان ابرام خان می خوانیم :
“دو ماه از عروسی اش با ندا می گذشت. از ندا خواسته بود موقعی که او در خانه است کمتر جلویش آفتابی شود، مگر اینکه خودش بگوید. این طوری برای هر دو بهتر بود و ندا حرفی نزد و گفت چشم.
اواخر آذر بود و هوا رو به خنکا می رفت. خان درون اتاقش نشسته بود که به صدای رفعت سر برگرداند. رفعت در دو ماه گذشته مثل سابق در خانه کار می کرد. منتظر بود حرفش را بزند اما رفعت دست دست می کرد برای گفتن حرفش. داشت حوصله اش سر می رفت که رفعت گفت: تو یه هتل کار برام پیدا کردن. تو اصفهان. مزدشم خوبه.”
در انتها اگر به رمان های عاشقانه واقعی دارید رمان آساره صبح خانم لیلا عبدی که توسط نشر آداش به چاپ رسیده به شما عزیزان رمان دوست پیشنهاد می کنم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.