رمان آساره صبح
رمان آساره صبح که قصه زندگی دختری از قوم بختیاری و مردم اندیکا را روایت میکند، بهعنوان شانزدهمین اثر حرفهای لیلا عبدی شناخته میشود. که توسط نشر آداش به چاپ رسیده است . لیلا عبدی تحصیل کرده رشته مدیریت بوده و نویسندگی و شعر را از سالهای اول نوجوانی بهصورت حرفهای دنبال کرده است. لیلا عبدی علاوهبر رمانهای جذاب و پرطرفداری که نوشته است، دو مجموعه شعر نیز در کارنامه خود دارد.
در رمان آساره صبح روایت دختر جوانی به نام «آساره» را میخوانید که یک شخص ناشناخته و مرموز در زندگیاش وجود دارد. این شخص آساره را از اتفاقی در گذشته میترساند. همچنین سعی دارد با تماسهایی آساره را به وحشت اندازد. آساره دختر یکی از بزرگان بختیاری در اندیکا است و به همین دلیل مجبور است برای حفظ آبروی پدر، سکوت کند و حرفی از اتفاقات ترسناکی که برای او میافتد نزند.
درباره آساره صبح
لیلا عبدی در شانزدهمین اثر خود، مستندی از داستان زندگی دختری از قوم بختیاری و مردم اندیکا را آورده است. این رمان داستانی بومی با روایتی شیرین و عاشقانه است که لیلا عبدی به خوبی توانسته از پس نگارش آن بر بیاید.
جلد اول رمان «آساره صبح» در تاریخ 1401/8/8 و در 490 صفحه با قیمت 210 هزار تومان وارد بازار کتاب شد. چاپ دوم این کتاب در کمتر از 24 ساعت صورت گرفت و بازار کتاب شاهد استقبال فراوانی از این رمان بود. چاپ ششم این رمان ایرانی از نشر آداش در 486 صفحه و با قیمت پشت جلد 265 هزار تومان در بازار کتاب موجود است.
خلاصه ای از رمان آساره صبح
رمان آساره صبح روایتگر زندگی دختری جوان به نام آساره و اتفاقات وحشتناک ناشی از وجود یک شخص مرموز در زندگی اوست. این شخص ناشناخته همواره آراساره را از یک اتفاق نامطلوب در گذشته میترساند. این شخصیت مرموز میگوید مهر عشقی بر پیشانی آساره خورده که برایش بدنامی به بار آورده است.
در این رمان میخوانید که آساره برای کار به منزل دکتر نبوی میرود که او نیز گذشتهای مرموز با ماه پری خانوم دارد. نقطه اوج رمان زمانی است که میخوانید اتفاقی ساده میان آساره و دختر آقامحمدخان، دردانه تاجر فرشی از محله امیرقیز در تبریز رخ میدهد.
این اتفاق ساده سبب فاجعهای میشود که نام آساره را بار دیگر سر زبانها میاندازد. در همین حین تماسهای شخص مرموز نیز دوباره شروع میشود. از آنجا که آساره دختر یکی از بزرگان بختیاری در اندیکاست، از ترس آبرو و نام پدر سکوت کرده و فشار اتفاقات را تحمل میکند.
گزیدهای از رمان آساره صبح
در بخشی از رمان آساره صبح میخوانید:
روسری که مهرداد به سوغات از بندر ترکمن آورده را سر کرده بود. از زیبایی آن دلش ضعف رفت. گلهای قرمز و زیبایی در سبز کم رنگش نشسته و طرح دلربایی را ساخته بود. از نگاه کردن به خود سیر نمیشد. مهرداد با خنده گفت: میدونستم اون قد خوشت میاد از هر کدوم یه رنگ بر میداشتم!
خودش را لوس کرد و گفت: آره. واقعا دلم خواست.
-آساره، د زود باش ددوم!
ساعت را نگاه کرد. آنقدر محو خودش و آن روسری زیبا شده بود که گذر زمان را حس نکرد. از خیر عوض کردن روسری و سر کردن مقنعه گذشت. روسری را مرتب کرد. کیف را سریع برداشت و به طرف در خانه رفت. پشت فرمان نشسته بود. یعنی دیر کرده که این فاصلهی کوتاه را هم با ماشین میرود. کنارش روی صندلی نشست. در را نبسته ماشین از جایش کنده شد. این از مشخصات خاص علی داد بود از بدقولی نفرت داشت. زیر لب غر میزد که امان از دست خانمها که…
آساره خندید و گفت: پیر میشی حرص نخور…
در انتها اگر به رمان های عاشقانه خانم لیلا عبدی علاقه دارید رمان ابرام خان را که توسط نشر آداش به چاپ رسیده پیشنهاد می کنم .
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.